
فریب...
او علاقه اش را به من ابراز نمی کرد و من با خودم می گفتم؛ همه ی آدمهای درونگرا این طور هستند.
او بسیار کم با من صحبت می کرد و من با خودم می گفتم؛ کم حرف است دیگر، کم حرفی حُسن است نه عیب!
او به من بی توجهی می کرد و من با خودم می گفتم؛ کمبود وقت دارد و من باید او را درک کنم!
او نه مرا می دید و نه مرا می شنید و نه حتی مرا احساس می کرد و من با خودم می گفتم؛ او آدم خاصی است، آدمهای خاص این گونه اند!
می خواستم خودم را فریب دهم، آدم بودم دیگر، با انبوهی از احساسات؛ آدمها گاهی وقتها دوست دارند خودشان را فریب دهند تا کمی آرام بگیرند!
معجزه شرقی
چقدر قشنگ... حقیقتِ محضِ... :)
ممنونم❤🌷
حرفی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...